مفیستو؛ داستان بازیگری که روحش را به شیطان نازیسم فروخت
به گزارش مجله یک کامپیوتر، عهد بستن با شیطان یکی از مضامین اصلی داستان های مردم پسند یا فولکلور اروپای قرون وسطی است. فروختن روح به شیطان در حال حاضر نیز مضمونی جالب و محبوب در بین عموم مردم به حساب می آید. نویسندگان مختلفی در اروپا به فاوست نویسی روی آورده اند. در این داستان ها افراد برای دستیابی به قدرت، ثروت، آگاهی یا دستیابی به رموز دنیا با شیطان هم پیمان می شوند و در انتها وضعیتی عذاب آور پیدا می نمایند. فاوست را معمولا با نام گوته می شناسند ولی همان طور که اشاره کردیم، فاوست نویسی ریشه در قرون وسطی دارد. در این یادداشت قصد داریم پس از آشنایی مختصر با نویسنده برجسته آلمانی، کلاوس مان به معرفی کتاب مفیستو بپردازیم .

درباره کلاوس مان
کلاوس مان در سال 1906 در شهر مونیخ متولد شد. پدرش توماس مان نویسنده مشهور آلمانی بود. او دومین فرزند خانواده پرجمعیت شان بود و 5 خواهر و برادر دیگر نیز داشت. کلاوس مان از کودکی تمایل داشت که مانند پدرش بنویسد. انشاهای دوران کودکی او، موجب تحسین معلمانش می شد. با توجه به شهرت پدرش، او نیز از کودکی در محافل روشنفکری حضور پیدا می کرد و آشنایی زیادی با هنرمندان، نویسندگان و اندیشمندان آلمانی داشت.
کلاوس مان از کودکی اش به تئاتر علاقه مند بود و با خواهر و دوستانش گروه تئاتری در مدرسه خود درست نموده بود. کلاوس مان به تدریج عظیم می شود و فعالیت حرفه ای خود در حوزه نوشتن را شروع می نماید . ولی چیزی موجب ناراحتی اوست، این نویسنده احساس می نماید که تحلیل دیگران از آثارش، متاثر از نگاه آن ها به پدرش، توماس مان است و همین مسئله او را ناراحت می کرد. کلاوس مان زندگی شخصی پر دردی را تجربه می کرد و از تنهایی رنج می برد.
در سال های خاتمهی دهه بیست، اولین آثار و نوشته های او منتشر شد. کلاوس مان در آثار خود به نقد اخلاقیات حاکم بر جمهوری وایمار و قدرت دریافت نگرش های ناسیونالیستی می پرداخت. اولین مقاله سیاسی او در سال 1927 که امروز و فردا نام داشت و حاوی مضامین انتقادی بود، منتشر شد .
کلاوس مان در تبعید
با روی کارآمدن حزب نازی و قدرت دریافت هیتلر، عرصه برای فعالیت اندیشمندان و روشنفکران و نویسندگان آلمانی تنگ شد و بسیاری به مهاجرت و تبعید خودخواسته روی آوردند. کلاوس مان نیز در مارس سال 1933 و پس از واقعه به آتش کشیده شدن رایشتاگ(مجلس آلمان)، میهنش را ترک کرد . کلاوس از اولین نویسندگانی بود که درباره خطر رشد ایده های ناسیونالیستی هشدار داد، او در دوران تبعید دست از نوشتن و آگاهی بخشی برنداشت و فعالیتش تداوم یافت. کلاوس مان با بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان دیگر مکاتبه می کرد و از آن ها می خواست که خطر رشد نازیسم و فاشیسم را به دنیایان گوشزد نمایند.
کلاوس مان دوران تبعید خود را در کشورهای سوئیس، مجارستان، چکسلواکی، اسپانیا و ایالات متحده آمریکا گذراند و به دلیل سختی های زندگی اش یکیار دست به خودکشی زد اما نجات یافت. او در سال 1943 شهروندی آمریکا را پذیرفت و پس از آن به عضویت ارتش آمریکا در آمد. اما روحیات خود را با فضای حاکم بر ارتش ناسازگار یافت. او در دوران تبعید خود کتاب ها و نمایشنامه های فراوانی نظیر فرار به سوی شمال، سمفونی پاتتیک، آتشفشان، فرار به سوی زندگی، الهه هفتم، نقطه بازگشت و مفیستو را نوشت.
کلاوس مان پس از خاتمه جنگ دنیای دوم به آلمان بازگشت و جز ویرانی چیزی ندید. او به عنوان خبرنگار اختصاصی ارتش آمریکا به آلمان آمد و محاکمه بعضی از رهبران حزب نازی را پوشش داد. پس از آن کارش را از دست داد و به مدت سه سال میان اروپا و آمریکا سرگردان بود. در سال 1948 به خانه پدری اش بازگشت زیرا نمی توانست هزینه های اقتصادی خود را تامین کند. کلاوس مان در 21 می سال 1949 با مصرف قرص های آرام بخش به زندگی خود خاتمه بخشید و دنیا یکی از برجسته ترین نویسندگان خود را از دست داد.
در ادامه قصد داریم به معرفی یکی از پرمخاطب ترین رمان های کلاوس مان که در تبعید نوشته شده است و مفیستو نام دارد، بپردازیم .
مفیستو
کلاوس مان برای نوشتن این داستان از رویدادی واقعی الهام گرفته است. مان و خواهرش اریکا در گروه تئاتری فعالیت می کردند؛ در هنگام به قدرت رسیدن هیلتر این گروه تئاتر برای اجرای برنامه ای در اسپانیا به سر می برد. در چنین شرایطی کلاوس مان به اعضای گروه پیشنهاد می نماید که با توجه به سابقه سیاسی خود به آلمان بازنگردند اما یکی از همراهانشان که گروندگنس نام دارد به آلمان بازمی شود او برای کسب صندلی بهتر، با نازی ها همکاری می نماید. همین رویداد انگیزه ای به کلاوس مان می دهد تا داستانی به نام مفیستو را بنویسد. این رمان در سال 1936 یعنی 3 سال پیش از شروع جنگ دنیای اول نوشته شد. اما از آن جاییکه داستان به گروندگنس اشاره داشت، فرزند وی برای جلوگیری از چاپ این داستان کوشش فراوانی کرد اما در نهایت مفیستو در ساب 1956 در آلمان دموکراتیک اجازه انتشار پیدا کرد.
اما 10 سال پس از آن انتشار آن در آلمان شرقی، دادگاهی در آلمان فدرال، مانع از منتشر شدن این کتاب شد. دعواهای حقوقی بر سر چاپ قانونی این کتاب در آلمان تا دهه هشتاد میلادی به طول انجامید.
شخصیت اصلی این داستان، هندریک هوفگن نام دارد. هندریک در ابتدا انسانی بااستعداد با قلبی پاک و افکاری انقلابی است و می خواهد در حرفه تئاتر پیروز باشد. او برای پیشرفت در تئاتر، رنج ها و زحمات فراوانی را تحمل می نماید. او شهرتی به دست می آورد و برای اجرای تئاتر به برلین و شهرهای عظیم اروپایی می رود. اما احساس می نماید که این پیشرفت ها برای او کافی نیست. هر چند دست به کاری نمی زند. در داستان مفیستو، حضور بسیاری از افراد ماهیتی نمادین دارد. هوفگن که در ابتدای امر همسر و خانواده اش را به دلیل داشتن نگرش لیبرالی، غیرانقلابی می دانست؛ پس از روی کارآمدن هیتلر، آن ها را در تبعید تنها می گذارد و به آلمان بازمی شود تا بتواند در حرفه تئاتر پیشرفت کند. حتی همسرش را به خاطر فعالیت های سیاسی ای که علیه حزب نازی می کرد به صورت غیابی طلاق می دهد.
اشاره کردیم که در این داستان، بسیاری از شخصیت ها ماهیتی نمادین دارند. در ابتدای کتاب با جوانی عاصی و فقیر روبرو می شویم که به سختی می تواند شکم خود را سیر کند و افکاری ناسیوناب سوسیالیستی پیدا نموده است. این جوان پس از روی کارآمدن حزب نازی صندلی شغلی کوچکی را کسب می نماید اما احساس می نماید که آن وعده های داده شده برای بهبود اوضاع جامعه و مبارزه با اشرافی گری رخ نخواهد داد. برای همین سر به طغیان و شورش برمی دارد و نهایتا سربه نیست می شود . جالب است که هوفگن که این جوان را به خاطر افکارش سرزنش می کرد تدریجا موقعیتی بدتر از او پیدا می نماید. کلاوس مان در مفیستو به ماهیت حکومت نازی می پردازد که چگونه سازوکارهای آن می تواند روح و ذهن افراد سالم را تغییر دهد. جالب است که در این داستان، هوفگن کوشش می نماید تا جان بعضی از یهودیان و دوستان سوسیالیست خود را نجات دهد؛ او در ابتدا پیروزیتی هم دارد اما همه دوستانش را از دست می دهد و آن ها کشته می شوند. در این جاست که چهره و ماهیت حکومت نازی عریان و عیان می شود. اصولا یکی از دلایل زنده نگه داشتن دوستان سوسیالیست و یهودی هوفگن، با هدف تحت کنترل و شناسایی قرار دریافت محافل آن ها اجرا شده است.
در مفیستو تغییر خلق وخوی بسیاری از شخصیت ها نمایش داده می شود. بعضی از نقش های داستان که کسی از آن ها انتظاری نداشت به مخالفان حکومت نازی می پیوند و رنج تعقیب و تبعید را تحمل می نمایند و بعضی دیگر مانند هوفگن با شیطان نازیسم هم پیمان می شوند.
منبع: دیجیکالا مگ