رضا داوری اردکانی: کرونا یک بیماری پست مدرن است
به گزارش مجله یک کامپیوتر، در هفته های جاری بسیاری از اهل نظر و اصحاب فکر و فیلسوفان دنیا درباره بحران کرونا، علل و عوامل پدید آورنده آن و پیامدهایش بحث کردند.
در ایران نیز شمار قابل توجهی از پژوهشگران و محققان حوزه های مختلف علوم انسانی از جمله فلسفه، تاریخ، جامعه شناسی، علوم سیاسی، اقتصاد، ادبیات و... در این باره به بحث پرداختند و نظر خود را بیان کردند. اما در میان متفکران و روشنفکران صاحب نام ایرانی، رضا داوری اردکانی شاخص ترین چهره ای است که اینچنین مفصل و جامع و در قالب متنی نوشتاری درباره کرونا و جنبه های مختلف آن اظهارنظر نموده است.
این استاد برجسته فلسفه، پیرانه سر و در آستانه 87 سالگی به همان سیاق همیشگی که هیچگاه نسبت به وقایع و شرایط روز بی تفاوت نبوده این بار هم از سر تعهد و دغدغه مندانه به تامل در شرایط کرونایی پرداخته است.
دیگر نکته حائز اهمیت این بحث، طنین دیدگاه ها و ایده های داوری در این تاملات است، اندیشه هایی که از زمان نخستین آثار او در ابتدای دهه 1350 یعنی شاعران در زمانه عسرت تا به امروز اگرچه تحولاتی داشته، اما همچنان بر محور نقد تجدد و دست کم ضرورت بازاندیشی در آن پایدار مانده است.
در گفتار حاضر نیز دکتر داوری پس از توصیف شرایط تیره و تار ناشی از کرونا، آن را بیماری پست مدرن و نتیجه ایده ها و اصول تجدد مثل پیشرفت می داند، اما نه بازگشت به گذشته را تجویز می کند و نه به گریز یا بازی را به هم زدن دعوت بلکه همچون مارتین هایدگر، فیلسوفی که عمری را با او سر نموده البته بی آنکه نامی از او به میان آید، نجات را در همان جا می جوید که خطر در آن نهفته است و به رویارویی مستقیم و اندیشناک با آن فرا می خواند.
به دنبال همه گیری ویروس کرونا و تعطیلی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران و عدم امکان تشکیل نشست های فرهنگی، اندیشگاه سازمان که به عنوان نهاد ترویجی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران متصدی نشست های فکری در حوزه علوم انسانی، ایران شناسی و اسلام شناسی و علم اطلاعات است، نشست هایی را با موضوع علوم انسانی و کرونا و با عنوان کرونا و ما، تاملات فکری ترتیب داده است که طی آن به صورت هفتگی از اندیشمندان فرهیخته در زمینه های مختلف علوم انسانی دعوت می کند با موضوع کرونا به صورت مجازی، تاملات نظری خود را با سایر صاحب نظران در میان بگذارند.
این نشست ها با مخاطبان محدود که شامل اعضای کارگروه های تخصصی اندیشگاه، اعضای هیات علمی سازمان اسناد و کتابخانه ملی و ریاست است، برگزار می شود که تا به امروز دو جلسه برگزار شده است. در جلسه اول با عنوان دولت، مذهب و بحران های سلامتی دکتر داود فیرحی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران به سابقه بیماری های همه گیر در ایران و تجربه برخورد دولت و مذهب با آن ها و در جلسه دوم با عنوان کرونا و آینده دکتر رضا داوری اردکانی استاد برجسته فلسفه به تاثیرات بیماری کرونا در آینده دنیا و زیست بشر پرداختند.
آنچه می خوانید، متن کامل گفتار دکتر داوری است که توسط اعتماد پیاده سازی و تنظیم شده است.
البته ما از آینده کرونا خبر نداریم و نمی دانیم که در آینده چه رخ خواهد داد، اما نظرم این است که به آینده کرونا و پس از کرونا فکر کنیم. چند روز پیش که دیدم از خانه بیرون نمی روم، از خود پرسیدم که تو چرا باید از ویروس بترسی؟ زیرا به فرض اینکه بتوانی تا سرانجام عمر این دشمن موذی بشر و تمدن بشری دوام بیاوری، چون پیمانه عمرت قاعدتا باید پر شده باشد، باید دل از هستی دنیایی برگیری تا وقتی که پیک اجل می رسد، عزم وطن عقبا کنی. اما دیدم اولا از کرونا نه فقط نمی توان نترسید، بلکه ترس از کرونا، ترس مضاعف است. همه از مرگ می ترسند و، چون بیماری آن ها را به مرگ نزدیک می کند، از بیماری هم ترسناکند. هر کس به سکته قلبی و مغزی و به سرطان و به هر بیماری کشنده دیگری بیندیشد، نگران می شود. اما کرونا با حمله قلبی و سرطان تفاوت دارد. آن ها امور ممنمایند و معلوم نیست که کجا هستند و کی می آیند، پس بهتر است به حکم طبع خویش و به سفارش برخی فیلسوفان مانند اسپینوزا بگوییم، زندگی باید کرد و مرگ را باید به فراموشی سپرد.
نمی توان مثل آدم مرد
ولی کرونا دیگر یک امکان نیست، بلکه آمده است و در کوچه و خیابان و اداره و فروشگاه و مدرسه و دانشگاه و پشت در هر خانه حضور دارد. پس در این مکان ها نباید حاضر شد، زیرا کرونا آمده و آنجا را اشغال نموده است. کرونا اکنون دیگر امر موجود است و نه یکی از امکان ها و ممکن ها. پس مردم از بیماری کشنده حاضر چگونه نترسند؟ کرونا ترس دیگری را هم با خود آورده و آن ترس تلف شدن و به هلاکت رسیدن مثل حیوانات است. پس من هم از مردن در زمان و فضایی که در اشغال کروناست می ترسم، زیرا مرگ در این فضا، مرگ نیست. یعنی در آن نمی توان مثل آدم مرد.
کرونا هیبت و هیمنه مرگ را از میان ربوده و چهره آن را که بیشتر ترسناک بود، خوار و زشت نموده است. مرگ دیگر، مرگی نیست که در عالم انسانی، همراه و هم خانه آدمیان و سرانجام بخش امکان هایش باشد. به عبارتی دیگر، مرگ امکانی نیست که روزی به همه امکان های ما سرانجام دهد. کرونا مرگی از بیرون با خود آورده است که مراسم و تشریفات ندارد. حتی مجال عزاداری و تسلیت هم به بازماندگان مرده نمی دهد، زیرا کسی که می میرد، او را با تیمم و بی غسل و کفن در گور می گذارند و رویش خاک می ریزند. اگر این جبار وحشی زودتر زحمتش را کم نکند، معلوم نیست بر سر زندگی آدمی و وضع دنیا چه می آید.
کرونا و تسخیر دنیا
کرونا در مدتی کوتاه سراسر روی زمین را مسخر نموده و نظم کار ها را بر هم زده و مردمان را به تنهایی در حصار قرنطینه یا بلاتکلیفی میان در خانه ماندن و از خانه بیرون آمدن محبوس نموده است. هم اکنون مدرسه ها تعطیل است و بچه ها و نوجوانان به مدرسه نمی فرایند. بیکاری شدت پیدا نموده و تعداد بیکاران و گرسنگان بیشتر شده است. دیگر کمتر جایی بساط عیش و عشرت و تفریح و عروسی برپا می شود. مجالس بحث و علم و نظر و بسیاری از مراکز کار و فراوری نیز تعطیل شده است. کرونا تجارت و صنعت پررونق ورزش و توریسم را هم متوقف نموده و حتی در های مساجد و حرم ها و زیارتگاه ها را بسته است. کرونا می گوید یا از هم دور باشید، یا می کشم تان!
او نظم زمان و عید و عزا را به هم زده است. این ها که نباشد از زندگی آدمی چه می ماند. ویروس کرونا نه فقط همه را به مرگ تهدید می کند، بلکه از هم اکنون مراجعه به پزشک و بیمارستان را سخت نموده و درمان بیماری های دیگر را به تعویق انداخته است. زیرا بیماران می ترسند به درمانگاه ها و مطب ها و بیمارستان ها رجوع نمایند و این امر میزان مرگ و میر را بیشتر نموده است و چه بسا بیمارستان ها و مراکز درمانی خصوصی را به ورشکستگی بکشاند. پزشکان و کارکنان بیمارستان های دولتی را نیز چنان خسته و افسرده می کند که ادامه کار برای شان بسیار سخت می شود و بسیاری از آن ها شاید از پا در آیند.
کرونا و سلب آزادی های بشر
بیماری های مسری از قدیم بوده و حتی در یک صد سال اخیر، ده ها میلیون قربانی گرفته است، اما این یکی با همه تفاوت دارد، زیرا آن ها اولا دنیای نشدند، ثانیا در نظم کار و فراوری و درس و مدرسه و بازار، اختلال کلی پدید نیاوردند و شاید زیاد بودن تعداد تلفات هم تاوان دایر ماندن کار ها یا نبودن و اعمال نشدن مقررات کنونی بهداشت و پزشکی بوده است. اکنون خبرگزاری ها و رادیو ها و تلویزیون ها و کانال های خبری به طور کلی خبری به جز خبر کرونا ندارند و اندیشه و ترسی جز اندیشه و ترس کرونا در کشور ها وجود ندارد. حتی برخی دانشمندان و دانشگاهیان هم به اندیشیدن و تحقیق در باب کرونا مشغول شده اند. همیشه در همه زمان ها و در همه جا مردمان در بدترین شرایط زندگی، از یک منطقه کوچک و محدوده اختیار برخوردار بوده اند و مثلا می توانستند در خانه بمانند یا نمانند، به دیدن کسی بفرایند یا نفرایند، با دیگران حرف بزنند یا نزنند و اگر به چیزی احتیاج داشتند، در صورت استطاعت خرید آن را بخرند یا نخرند و بالاخره بر سر همسر و فرزند خود دست مهر و نوازش بکشند یا نکشند. اکنون همه این اختیار ها و آزادی های کوچک سلب شده است. به مردمی که ناگزیر باید از خانه بیرون بفرایند، اکیدا توصیه شده که فاصله مکانی خود را از دیگران حفظ نمایند و خود را حتی المقدور از دیگران دور بدارند تا حائلی میان شان باشد که هم نفس نشوند و دست شان هم به دست یکدیگر نخورد.
هوای دنیا ما آلوده بود و زشتی های آن گاهی دل ها را به درد می آورد، ویروس کرونا این هوای آلوده را با زهر ترس و بدگمانی هم آکنده نموده است. اکنون آدمیان گویی مثل گوسفندانی شده اند که در آغل خود با گرگ کرونا هم طویله شده اند. در چنین هوا و فضایی، مجال تامل و اندیشیدن بسیار تنگ می شود و چه بسا که روح و جان آسیب می بیند. آثاری که شاید خیلی زود ظاهر نشود.
پزشکی در زمانه ما
نمی گویم و نگفتم که پیش از آمدن کرونا، زندگی و دنیا پر از علم و خرد و فضیلت و شادی و کامرانی و دوستی و صفا و اخلاق بود، دل ها و دست ها هرگز کاملا به هم پیوسته و همنوا و هماهنگ نبوده است، اما کرونا اندک پیوستگی را هم که دیدیم، از بین برده است و این وضع بدی است. شاید این وضع را مردمان زمان های قدیم نمی توانستند تحمل نمایند، زیرا با اینکه ما محتاج ترین و آسیب پذیرترین مردم همه زمان ها هستیم، کم و بیش به مراقبت های پزشکی عادت نموده ایم. در دنیا کنونی که علم و اقتصاد و سیاست به هم پیوسته است، با احتیاجی که اقتصاد و سیاست به آرامش و نظم و بهبود وضع فراوری داشته است، دولت ها و حکومت ها ناگزیر باید مواظب بهداشت و سلامت مردمان باشند و حکومت بدون مدد و دخالت پزشکی نمی توانست، نظم کار و فراوری و سازمان را حفظ کند.
به همین جهت، پزشکی در زمان ما، جزو مهمی از حکومت شده است و، چون این مزیت را دارد که به نام علم و به زبان علم سخن می گوید و از سلامت مردم نگهبانی می کند، سخنش را بیشتر می پذیرند و به دستورالعمل هایش کم و بیش گوش می نمایند. پزشکی امروز استاندارد ها و ملاک های کمی و ریاضی برای سنجش سلامت و توان مردمان دارد و پیوسته گفته می شود که بدن چه احتیاج هایی دارد و از چه راه و با چه نظم غذایی و با کدام شیوه زیست می توان و باید آن احتیاج ها را برآورده کرد. عیبی که این دستورالعمل های خوب دارد این است که مخاطبش مردمان مرفهند، زیرا برای رعایت آنها، باید هم فراغت داشت و هم وسایل معاش.
اکنون بخش عمده دستورالعمل های زندگی ما بهداشتی و پزشکی است و شاید به همین جهت، امروزی ها بهتر مراقبت های سخت و حتی قرنطینه را تاب می آورند. قدرت علم هم پشتوانه آنهاست و مردم بی آنکه فلسفه خوانده باشند، می دانند که حکم علم، حکم لازم است و باید از آن پیروی کرد. در اینکه این مراقبت ها چه ارتباطی با نظم سیاسی دارد و آثار و نتایجش چیست، گرچه تحقیقاتی انجام شده است، اما هنوز علم ما اندک است.
کرونا برهم زن نظم و بحران ساز
گفته شد که کرونا گرچه یک بیماری است، اما با بیماری های دیگر و با واگیردار های سابق یکی نیست. البته از جهاتی با آن ها شباهت دارد، اما اختلاف ها هم بسیار است و مهم تر از همه اینکه دنیا و دنیایان به نحوی متفاوت با آن روبرو شده اند. در چین هنوز بیش از ده-پانزده تلفات نگرفته بود که در شهر عظیم ووهان، شهر ده میلیونی قرنطینه گذاشتند و خیلی زود شهر را تعطیل کردند و عجب آنکه کرونا در چین چندان شیوعی پیدا نکرد، اما در ظرف مدت کوتاهی در سراسر دنیا منتشر شد. برخی کشور ها مثل بریتانیا و امریکا، ابتدا فکر کردند بهتر است که بگذارند کرونا بیاید و هر چه می خواهد با خود ببرد و مصونیت به جا بگذارد.
اما این سیاست آشکارا غیراخلاقی نتوانست ادامه یابد. کرونا از آنفلوآنزا های پرتلفات سابق ترسناک تر بود. بیماری های واگیردار سابق تلفات و کشتار های وحشتناکی داشتند، اما این چنین برهم زن نظم و بحران ساز نبودند. کرونا حتی چشم انداز تیره دنیا کنونی را تیره تر نموده و گروه های بیشتر از اهل فکر و نظر را واداشته است که به آینده دنیا بیندیشند که ببینند کرونا بر سر بشر کنونی و نظم و سامان زندگی اش چه می آورد.
تجدد به عنوان نظام سامان کنونی
نظام سامان زندگی کنونی کدام است و بر چه اصولی مبتنی است؟ نظام کنونی زندگی نامش تجدد است. بنای تجدد از سه، چهار قرن پیش با اصول خاص گذاشته شده، این اصول که راهنمای علم و عمل ماست، در روح و جان مردمان هم خانه نموده است به قسمی که میان نظمی که می خواست بیاید و بشری که باید آن نظم را برقرار سازد، تناسب و تعادلی برقرار شده است. در این بنیانگذاری خردی به وجود آمده که توانست و هم اکنون نیز می تواند طرح تسخیر دنیا و طبیعت را اجرا کند و نظامی نو در زندگی پدید آورد و مخصوصا کارساز کار معاش باشد.
این عقل، عقلی که صورت خاص و نمایانش علم و تکنولوژی بود. این توهم که بشر تکنولوژی را برای تسهیل زندگی خود ساخته است، گرچه به کلی نادرست نیست و بشر همیشه وسایلی برای خود ساخته است، در خصوص تکنولوژی جدید ساده انگارانه است. بی تردید سیاست و فهم جدید و به طور کلی طرح تجدد با بهبود زندگی انسان مناسبت داشته است. اما این گمان که بشر تکنولوژی را برای رسیدن به مقاصد خود ساخته و می تواند در آن هر تصرفی بکند و آن را در هر راهی به کار برد، اندیشیده و درست نیست. اگر تکنولوژی صرفا وسیله بود، باید آفت و آسیب نداشته باشد و اگر داشت، بتوان آن را برطرف کرد.
ذات تکنولوژی
سخن سطحی تر آن است که تکنیک در ذات خود خوب است، اما صاحبان اغراض شوم آن را گاهی برای مقاصد پلید و در راه ویرانگری به کار می برند. شاید تا قرن بیستم این حرف ها توجیهی داشت. اما اکنون که روزبه روز زمین و هوا و دریا آلوده تر می شود و هیچ راهی برای برطرف این آلودگی ها روزافزون نیست، باید پذیرفت که تکنیک راه خود را می رود. طبیعت قبل از تجدد، ماده تصرف و شی مرده نبود، بلکه زندگی و نشاط داشت، اما اکنون نه فقط ماده تصرف بلکه کانون انبار پلیدی های تکنیکی و سراسر آلوده است.
رمانتیک ها اولین کسانی بودند که گفته اند باید علم و تکنیک را از چنگال بدخواستار و سودجویان بیرون آورد و آن را صرفا در راه خیر و صلاح به کار برد و از ساخت و پرداخت تکنولوژی های مضر و ویرانگر جلوگیری کرد. این حرفی است که، چون با خیر و صلاح بشر تناسب دارد، آسان تر در خرد همگانی می گنجد و ما نیز آن را می پسندیم و دوست می داریم و اینجا و آنجا آن را حتی گاهی به عنوان نظر علمی و فلسفی تکرار می کنیم و کاش آن را دوست نمی داشتیم، زیرا در آن صورت بهتر می توانستیم دریابیم که چه آرزو و تمنای محالی داریم.
اگر می شد و می شود آبی را که از اعماق زمین کشیده ایم، به جای اولش بر گردانیم و هوا و دریا و خاک را از آلودگی ها و آسیب ها و پلیدی ها پاک کنیم و سلاح های مخوف شیمیایی و میکروبی و اتمی اسباب بازی باشند، چرا تا به امروز هیچ تلاشی برای برطرف آلودگی ها و تدارک ویرانگری ها و جنایت ها نشده و اگر هم اندک تلاشی شده، به جایی نرسیده؟ مارکس می گفت: که، چون تکنیک در جای خود قرار ندارد، سرمایه داری و پرولتاریا را با خود بیگانه نموده است.
برای برطرف این عیب و انحراف باید تکنیک از دست سرمایه داری بیرون آید و به صاحب اصلی اش یعنی پرولتاریا داده شود. توهم زیبایی بود، اما دیدیم که سرانجامش چه شد. دنیا کنونی برمبنای اصولی پایدار است و چرخ آن نه به حکم رای و سلیقه و ذوق اشخاص بلکه با قواعد علم و تکنولوژی می شود. این علم و تکنولوژی را هر کس به هر راهی که بخواهد، نمی تواند ببرد، بلکه مردمان تاحدودی می توانند خود را با اقتضا های آن هماهنگ سازند و در این هماهنگی، قدری نیز بهره برداری نمایند.
تجدد و پیشرفت
پیداست که اگر علم و تکنولوژی جدید نبود، زندگی آدمی هم در همان طریق قبل از قرون هفدهم و هجدهم میلادی دوام پیدا می کرد. تحول دنیا و حتی تحول در وجود بشر با تفکر جدید و علم و تکنولوژی انجام شده است. راستی چرا ما نمی توانیم به علم و تکنولوژی بیندیشیم و حتی به دیگران هم اجازه اندیشیدن را نمی دهیم؟ شاید پاسخ این باشد که در نظم دنیا کنونی، اصول هدایت وجود دارد که طرح چنین پرسش هایی را بی وجه می داند. وقتی علم و تکنولوژی دائر مدار همه امور عالم است، پرسش از آن چه وجهی دارد؟ نه دنیا تجدد بدون علم قوام دارد و نه علم بیرون از دنیا برای خود جایی می تواند بیابد.
اصل اساسی تجدد هم پیشرفت است. بی تردید دنیا متجدد پیشرفت نموده است. هنوز هم این پیشرفت البته بیشتر در سطح ادامه دارد. اصل پیشرفت از آن جهت راهبر دنیا علم و تکنولوژی شده است که از صورت یک اندیشه و نظر، به یک اعتقاد مبدل شده و با وجود مردمان در آمیخته. وجودشان عین اقتضای پیشرفت شده است. در اینکه تاریخ جدید غربی، تاریخ پیشرفت است، تردید نمی توان کرد. ما هم در این اصل، چون و چرا نمی کنیم. متقدمان ما نیز به صورتی از پیشرفت، البته نه به عنوان حاکم بر تاریخ، قائل بودند. مثلا محی الدین عربی در فصوص الحکم که هر دورانی را مظهر اسمی از اسما الهی می داند.
مهم این است که پیشرفت، نه فقط اصل حاکم بر دنیا متجدد، بلکه اصل کلی حاکم بر تاریخ و حتی بر وجود موجودات شده است. ولی این اصل اختصاص به دنیا تجدد و به علم و تکنولوژی دارد و مگر در تاریخ تجدد آدمی از حیث اخلاق به کمال رسیده است؟ آیا هنر این زمان در قیاس با هنر قرون هفدهم و هجدهم اروپا پیشرفت نموده است؟ یونان و یونانیان از زمان هومر و هزیود تا دوره جدید چه پیشرفتی نموده اند؟ و ما از زمان کیانیان و هخامنشیان یا از قرون دوم و سوم هجری به چه پیشرفت هایی نائل شده ایم؟ و ترتیب این پیشرفت ها چگونه بوده است؟ آیا به طور کلی عصر پیشرفت در هنر شعر و اخلاق هم جاری است؟
به نظر نمی رسد که چنین باشد. ولی ما می خواهیم از کنار این موضوع بگذریم و از آن چشم بپوشیم، زیرا عصر پیشرفت را نمی توانیم تاریخی بدانیم و اگر تاریخی بدانیم، چون تاریخ شروع و انجام دارد، ناگزیر باید مطلق نبودن و موقت بودن دوران حکومت آن را بپذیریم و این عدول از عهد مدرنیته است. دنیا ما نمی خواهد عهد مدرنیته را به آسانی بشکند و از آن بیرون آید. حتی کشور ها و مردمانی که عهدشان با تجدد نیم بند و با ملاحظه بوده است، می خواهند با آن و در آن بمانند.
کرونا و تجدد
اکنون که کرونا آمده است، کسانی می پرسند که آیا کرونا نظم دنیا را بر هم می زند؟ از هم اکنون کرونا منشا برخی تغییر ها و گرفتاری ها شده است، ولی تغییر نظام دنیا حرف دیگری است. وضع دنیا مسلما تغییر می کند، اما تغییر نظام دنیا ساده نیست و کرونا و به طور کلی هیچ قدرت نفی نماینده ای نمی تواند آن را به آسانی تغییر دهد، مگر آنکه اساس تفکر و بینش بشر به کلی دگرگون شود.
نظم دنیا در صورتی بر هم می خورد که نظم دیگری بتواند جای آن را بگیرد. این تغییر در حقیقت از اعتبار افتادن اصول کنونی حاکم بر نظم دنیا و پدید آمدن و اعتبار یافتن اصول تازه است. چنانکه انبیای الهی با اصول تازه نظم بخش هایی از دنیا را تغییر داده اند و رنسانس با شکستن عهد قرون وسطا اصول دیگری را پیش آورده و با آن عهد دیگری شروع شده که به تدریج در همه دنیا مورد قبول قرار گرفته است. وحدت و همراهی و همکاری آدمیان، همیشه و همیشه موقوف و مبتنی بر اعتقاد و تعلق به اصولی بوده است.
چنانکه اروپا عهد مسیحیت قرون وسطا را در زندگی مدنی گسست و به اصول تجدد ملتزم شد. آیا کرونا می تواند در اعتقاد مردم و اصول تجدد خلل وارد کند؟ آیا پس از کرونا دنیا دیگر به قدرت علم کنونی و حق تصرف و مالکیت بشر و تسخیر موجودات و مخصوصا اینکه تجدد با علم و تکنولوژی اش مرتبه کمال زندگی بشر است، اعتقاد نداشته باشد؟
نظم تکنیک و اصل پیشرفت
در یک صد سال اخیر در دنیا تحولات عظیم انجام شده است. اما هیچ یک از آن ها را تغییر در نظام دنیا نمی توان دانست. وقوع دو جنگ دنیای، انقلاب اکتبر و بحران مالی امریکا در اوایل دهه 30 قرن بیستم و دریافت اروپای شرقی در بلوک شوروی پس از جنگ دنیای دوم، پدید آمدن نهضت های استقلال طلبی در آسیا و آفریقا و امریکای لاتین، عبور از جو زمین و سفر به ماه و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، پیشامد بحران عظیم در منطقه خلیج فارس و انقلاب اسلامی، حوادث عظیمی بودند که در همه دنیا منشا آثار خوب و بد شدند، اما نظم دنیا با آن ها دگرگون نشد.
نظم دنیا اصولی دارد که همه اعم از کمونیست و سوسیالیست و سرمایه دار و مستبد و لیبرال دموکرات و مسلمان و مسیحی و یهودی و بودایی، حتی اگر، چون و چرا هایی هم در آن ها داشته باشند، از حکم و اقتضا های آن ها سرپیچی و نافرمانی نمی نمایند و مگر می توانند نافرمانی نمایند؟ نظم دنیا کنونی، نظم تکنیک است. این نظم براساس اصولی که به آن ها اشاره شد، به وجود آمده و بر دنیا حاکم شده است. این نظم را اصل پیشرفت رهبری می کند. اصلا اصل پیشرفت، اختصاص به علم و تکنولوژی جدید دارد. اما سیر فهم در دوران ما چنان بوده که گویی این اصل، اصل مطلق حاکم بر همه چیز و بر سراسر تاریخ بشر است.
کتاب کلام تجدد
تکرار کنم که اصل پیشرفت را قرن هجدهمی های اروپا برای اولین بار به عنوان اصل حاکم بر تاریخ پیش آوردند و عجب آنکه دانشمندان هم همراه فیلسوفان و شاید بیش از آنان در تثیبت این اصل و قبولاندنش به عنوان اصل کلی تاریخ و حتی حاکم بر همه موجودات کوشیدند. لامارک که پیشروی نظریه تطور موجودات بود، در وسعت بخشیدن به دایره شمول این اصل تا حدودی پیروز شد، اما نتوانست مقام آن را به عنوان اصل کلی حاکم بر دنیا تحکیم کند. به نظر او تحول و تطور موجودات بر اثر سازگاری شان با شرایط محیط است. چنانکه پیداست، سازگار شدن مناسبتی با تحول و پیشرفت ندارد. داروین این نقد را تدارک کرد و با پیش آوردن اصل تنازع بقا، نظریه تطور را به اصل قدرت بشر و غلبه او بر موجودات پیوند زد. در اصل هم پیشرفت و تنازع بقا با هم ملازمت داشتند. داروین این مناسبت را روشن تر کرد و به خودآگاهی تجدد آورد و مگر پیشرفت جز به وسیله قهر طبیعت به دنیا میسر می شد؟
کار عظیم داروین این بود که اصل خاص تجدد را به همه دوران زندگی و به همه موجودات دیگر تسری داد و شاید به همین جهت، کتاب منشا انواع او یکی از معروف ترین و موثرترین کتاب های تاریخ بوده است. این کتاب را شاید بتوان علم کلام تجدد و موثرترین اثر علمی در تایید و تحکیم اصول دنیا جدید دانست. اکنون چگونه ممکن است اعتقاد به اصول تجدد از میان برود و مگر اصول دیگری به جای آن پیشنهاد شده است؟ هر تمدنی با فهم و خردی خاص و با اعتقاد مردمان به اصول و قواعد و رسوم آن قوام می یابد و پایدار می ماند و اگر این اعتقادات سست شود، خطر از هم پاشیدگی وجود دارد و مخصوصا لطماتی از بیرون نیز به آن وارد شود، این خطر عظیم تر و نزدیک تر می کند.
زمان پست مدرن و عهد سرانجام یافته
آیا مردمان سراسر روی زمین به هر دلیل و از جمله به دلیل ابتلای به کرونا، از تجدد و زندگی در آن ناراضی می شوند و می خواهند که این نظم سرانجام یابد و به جای آن نظم دیگری بیاید؟ به نظر نمی رسد که چنین باشد. حتی کشور ها و ملت هایی که از قدرت های عظیم ستمدیده و احیانا با آن ها در جنگ و نبردند، از نظام تجدد دل نبریده اند. آن ها فقط می خواهند به رسم ستم و ستمگری سرانجام دهند و نوعی برابری در روابط بین الملل برقرار شود. برای آن ها حساب مدرنیته از سیاست جداست. اما از حدود به اعتباری صد سال و به اعتبار دیگری پنجاه سال پیش، حادثه دیگری نیز در تاریخ تفکر روی داده است. دیگر امیدی که از قرون هفدهم و هجدهم در دل های مردم اروپا وجود داشت و سپس به صورت آرزو در دل مردم همه دنیا به وجود آمد، اگر به نومیدی نگراییده باشد، قوت و پایداری سابق را ندارد. متفکران زمان ما نیز افق نظام کنونی دنیا را روشن نمی بینند. زمان، زمان پست مدرن است و پست مدرن یک فلسفه و سلیقه خاص فلسفی در میان فلسفه های دیگر نیست که در درستی و نادرستی آن بحث کنیم. پست مدرن یک وضع روحی و اخلاقی و نحوی یافت زمان است و البته انعکاس آن در سیاست و ادب و هنر و علم و تکنولوژی نیز آشکار شده است. درست بگوییم، پست مدرن فلسفه سرانجام مدرنیته و گزارش زوال امید و بسته شدن افق هاست. مع هذا زمان همچنان زمان مدرن است و همه مردم به درجات در زمان مدرن به سر می برند و حتی اندیشه پست مدرن در انتظار سرانجام یافتن عمر مدرنیته نیست، بلکه گزارش سرانجام یافتن یک عهد و یک عهد سرانجام یافته است.
کرونا و تشدید نومیدی
ولی مردم چنانکه گفته شد و نه حتی اهل دانشگاه، خواستار سرانجام یافتن مدرنیته نیستند و اصلا به آن فکر نمی نمایند. مردم نمی خواهند تجدد برود و زندگی در فضای مجازی اش را دوست می دارند. اما دیگر کسی به آینده ای که اروپای جدید وعده آن را داده بود، امید ندارد. تمدن با اعتقاد حفظ می شود و نه با موافقت و مخالفت و اظهار سلیقه ها. در تجدد مردم برای بهبود زندگی و رسیدن به آزادی به وسیله مهار طبیعت و غلبه بر نیرو های قاهر و سرکش طبیعی و اجتماعی و سیاسی کوشیده اند و امیدوار بوده اند که به مقصود خود نائل شده اند.
گزارش تاریخ از قرن هجدهم تا شروع قرن بیستم حاکی از این تلاش و امیدواری به نتایج آن است. اما از شروع قرن بیستم و به خصوص بعد از جنگ های دنیای و تجربه نازیسم و بلشویسم، نشانه های امید به تدریج از نظر ها محو می شود و این به معنی سست شدن امید و صلح و آزادی و سلامت و آسودگی است. کرونا هم می تواند این نومیدی را شدت بخشد. البته این هم چندان بعید نیست که صاحب نظران نیز به فکر بیفتند که آدمی در فضای مجازی با چه سودا و چه امیدی زندگی می کند؟
هرگز شیوع هیچ بیماری واگیردار این چنین نویسندگان و صاحب نظران را به تامل در بیماری وانداشته بود. شاید یک وجه آن این باشد که کرونا خیلی زود عالمگیر شد و مردمان هم، همه با سرگردانی در فضای مجازی شباهت شان به یکدیگر بیشتر شده و در تنهایی خود اطلاعات یکسان و القائات مشابه دریافت می نمایند. آیا با این ملاحظات نمی توان کرونا را یک بیماری پست مدرن دانست؟
بیماری و به طور کلی و به خصوص این بیماری، یک امر صرفا پزشکی نیست و اگر بود، کار منحصرا به پزشکان واگذار می شد و این همه درباره آن حرف نمی زدند. اکنون سیاست و اقتصاد و فرهنگ و مدیریت و تجارت و سوداگری نیز شب و روزشان با کرونا می گذرد. همه از آن می ترسند و کسانی هم امیدوارند که از آن سود و صلاحی عایدشان شود. هم ترسیدن و هم طمع سود و صلاح داشتن، با روحیه و اخلاق پست مدرن تناسب دارد. یعنی از یکسو، دیگر اطمینانی وجود ندارد که بتوان از عهده یک ویروس که زندگی اش را بر هم زده است، بر آید و از سوی دیگر به هر چیزی و حتی به کرونا هم امید می بندد.
رهایی از غرور
هر چه هست، کرونا مجال فکر کردن به مسائلی را می دهد که تا به امروز اندیشیدن به آن ها را دوست نمی داشتیم. از ابتدای قرن هجدهم تا سرانجام قرن نوزدهم، غرور همه توانی در وجود بشر بیشتر می شد. حتی در مارکسیسم با اینکه بحران اروپا را مطرح نموده بود، به شدت یافتن این غرور مدد می رساند.
در شروع قرن بیستم زمزمه بحران اروپا درگرفت، اما قدرت تجدد چیزی نبود که بحران های فکری و مالی آن را متزلزل سازد. اکنون قضیه دارد صورت تازه ای پیدا می کند. آیا این دنیا با همه عظمتی که دارد، از عهده یک ویروس بر نمی آید و مگر قرار نبود در تجدد شهر صلح و سلامت و آزادی و بی مرگ ساخته شود؟ اگر کرونا بتواند ما را از غروری که داریم، آزاد کند و اندکی به تفکر وادارد و ببینیم با خود و خانه خود چه نموده ایم و ما را چه شده است که از زمین نیز دل کنده و خانه خود را در فضای مجازی و در ابر های اوهام بنا می کنیم، شاید اثر خوبی هم بتوان به آن نسبت داد.
کرونا از هم اکنون آسیب های عظیم به اقتصاد و سیاست و شغل و کار مردمان و به روح و روان آنان زده و امید و شادی را از آنان گرفته و حتی در جا هایی که دارد آنجا را ترک می کند، مردمان را تهدید به بازگشت خود یا خویشاوندان خویش می کند. در این شرایط بهتر است قبل از آنکه به آنالیز آثار و نتایج آن بپردازیم، اندکی هم فکر کنیم که ویروس از کجا آمده و چرا آمده و نکند که دنیا ما، دنیا ویروس ساز شده باشد که اگر چنین باشد از شر آن هرگز نمی توان در امان بود. ما اگر صرفا به آثار و نتایج خوب و بد کرونا بیندیشیم، در عالم اوهام باقی می مانیم.
با کرونا سیاسی برخورد نکنیم
با کرونا به رسم سیاسی که کم و بیش اینجا و آنجا متداول شده است، نباید روبرو شد. در فضای مبهم سیاست دنیا و به خصوص در کشور های توسعه نیافته، وقتی حکومتی پیروز نمی شود که معمولا همچنین است، مخالفان جانشینش می شوند و، چون این ها هم از عهده کاری بر نمی آیند، دوباره مخالف قبلی یا مخالف دیگری جای آن را می گیرد و این از آن روست که به شرایط امکان های سیاست نمی اندیشیم و می پنداریم مخالف سیاست ناپیروز رمز پیروزیت را می داند و مشکل ها به ید با کفایت او برطرف می شود. ولی در زمین مخالفت صرف هیچ گل و گیاهی نمی روید. از کرونا که دشمن دوست و همبستگی مردمان است، امید مددکاری برای رسیدن به سوسیال دموکراسی و عدالت بهتر و جامعه دیندارتر و سالم تر نباید داشت.
آیه یأس نمی خوانم، اما بسیار سخت می بینم که کرونا برود و به جای خود مهر و مودت و رعایت حقوق مردمان و اصلاحات اجتماعی به جای بگذارد. دنیا ما هنوز آنچنان به دوزخ شبیه نشده است که اهل آن از بسیاری گزندگان به مار پناه ببرند. این دنیا اگر توانایی دارد، باید در برابر کرونا ها بایستد و اگر توانایی ندارد، چگونه پس از آسیب دیدن ها و زخم هایی که دارد، همت خود را صرف اصلاح نظم سرمایه داری کند.
درست است که کرونا می تواند آزمایشی برای سنجش خرد و تدبیر حکومت ها باشد، اما خرد و خردمندی با خود نیاورده است که به آن ها ببخشد. مایه تذکری هم اگر در آن باشد این است که شما مرا نمی شناسید و نمی دانید که از کجا آمده ام و چرا آمده ام و البته این تذکر خوبی است.
فرج بعد از شدت
تاریخ نشان داده است که به قول هگل از هیچ چیز و از جمله بلایا و مصیبت ها درس عبرت نمی گیرند. این قول که شاید اندکی نیز آمیخته به درد باشد تا زمانی که موارد خلاف آن یافت نباشد، معتبر است. آیا شواهدی از عبرت دریافت از تاریخ سراغ دارید؟ یکی از آزمایش ها و آموزش های تاریخ درس فرج بعد از شدت است. در کلمات ائمه ما نیز آمده است که عند تناهی شده الفرج و در نهج البلاغه امام علی (ع) نیز آمده است که عِنْد تناهِی الشِّدهِ تکُونُ الْفرْجهُ. برخی صاحب نظران اروپایی نیز از آن تعبیری به این مضمون نموده اند که نجات آنجاست که خطر آنجاست. این نه به معنی عبرت دریافت است و نه بشارت خودبه خودی راه را می دهد، بلکه به این معناست که هنگام شدت، همت ماندن و راه یافتن پدید می آید. به قول هگل جغد مینروا، در غروب به پرواز در می آید.
باید سرچشمه فساد را کور کرد
این هم درست است که ابتلای به مصیبت، گاهی آدمی را به ضعف و احتیاجش متذکر می سازد، اما به نظر نمی رسد اگر این احساس بر اثر شکست خوردن در تنازع بقا باشد، راه به ایمان ببرد. دنیا تنازع بقا، دنیا زشتی است. همه بلایا و مصیبت ها هم فرستاده خداوند برای آزمایش بندگانش نیست. نظر کسانی که منشا دین را ترس دانسته اند، اعتباری ندارد، زیرا بندگانی که بر اثر ترس و درماندگی به عظم الهی ایمان بیاورند، مومنان خوبی نیستند و به جای آنکه خدا را شایسته پرستش بدانند، از ترس عذاب از او اطاعت می نمایند. چنین پرستندگانی نشانه قوت و نشاط دین نمی شوند. وضعی که هم اکنون وجود دارد، می تواند صحنه یک آزمایش وسیع باشد. در این صحنه یک سره ظلمت و نومیدی حاکم نیست. نباید دل به نومیدی داد، اما امید بستن به برقراری حق و عدالت و آزادی و نیکی بر اثر کرونا سخت می کند یا لااقل کار اهل نظر دلخوش کردن به برخی نشانه ها و قرینه های امیدوارنماینده نیست.
مع هذا امیدوار باشیم که در روبروه کنونی با ویروس کرونا که پزشکان و پرستاران و کارکنان خدمات پزشکی در صف مقدم آن قرار دارند و نظام درمان و بهداشت نیز ادای بخشی از وظایف سیاستمداران را به عهده گرفته است و مردم نیز کم و بیش با آن ها همکاری می نمایند، روسفید بیرون آید، ولی در این صورت هم کار تمام نمی شود.
شاید زندگی بعد از کرونا در دهکده دنیای که روز به روز کوچک تر می شود، باید بیش از پیش در کنترل نظام پزشکی قرار بگیرد، زیرا کرونا اگر برود، دوباره بازمی شود و باید منتظر امثال و نظایر دیگرش هم بود. اگر همه همت صرف دفع بیماری شود، شاید لازم باشد که همه جا را بیمارستان نمایند. پس باید برای مقابله با فساد کرونا و هر فساد دیگری سرچشمه اش را کور کرد. این سرچشمه هر جا باشد، مطمئنا نشان آن را در سیاست نباید جست.
سیاست می تواند در کار مقابله با کرونا و حتی در انتشارش دخالت داشته باشد، اما کرونا را سیاست نیاورده است، بلکه کرونا می تواند سیاست را به بازی بگیرد. پزشکی با شناخت منشا و شروع آن ها می تواند آن ها را علاج کند، اما در صورتی که منشا و شروع بیماری پیدا نشود، بیماری همچنان علاج ناپذیر باقی می ماند. به فرض اینکه واکسن کرونا ساخته شود، درمان بیماری نیست، مهم ترین تحقیق و تامل در خصوص کرونا این است که شروع و انجام آن را بشناسیم، شروع را که ندانیم، به انجام هم نمی رسیم. والسلام.
مارکس می گفت: که، چون تکنیک در جای خود قرار ندارد، سرمایه داری و پرولتاریا را با خود بیگانه نموده است. برای برطرف این عیب و انحراف باید تکنیک از دست سرمایه داری بیرون آید و به صاحب اصلی اش یعنی پرولتاریا داده شود. توهم زیبایی بود، اما دیدیم که سرانجامش چه شد.
کار عظیم داروین این بود که اصل خاص تجدد را به همه دوران زندگی و به همه موجودات دیگر تسری داد و شاید به همین جهت، کتاب منشا انواع او یکی از معروف ترین و موثرترین کتاب های تاریخ بوده است. این کتاب را شاید بتوان علم کلام تجدد و موثرترین اثر علمی در تایید و تحکیم اصول دنیا جدید دانست.
اما کرونا با حمله قلبی و سرطان تفاوت دارد. آن ها امور ممنمایند و معلوم نیست که کجا هستند و کی می آیند، پس بهتر است به حکم طبع خویش و به سفارش برخی فیلسوفان مانند اسپینوزا بگوییم، زندگی باید کرد و مرگ را باید به فراموشی سپرد.
منبع: فراروbestcanadatours.com: مجری سفرهای کانادا و آمریکا | مجری مستقیم کانادا و آمریکا، کارگزار سفر به کانادا و آمریکا